ده برتری جالب زنان بر مردان
زنان بهتر حرف میزنند
زنان بهتر حرف میزنند
روزی مردی جان خود را به خطر انداخت تا جان پسر بچه ای را که در دریا در حال غرق شدن بود نجات دهد...اوضاع آنقدر خطرناک بود که همه فکر می کردند هر دوی آنها غرق می شوند و اگر غرق نشوند حتما در بین صخره ها تکه تکه خواهند شد !ولی آن مرد با تلاش فراوان پسر بچه را نجات داد......آن مرد خسته و زخمی پسرک را به نزدیک ترین صخره رساند و خود هم از آن بالا رفت.بعد از مدتی که هر دو آرامتر شدند ، پسر بچه رو به مرد کرد و گفت:از اینکه به خاطر نجات من جان خودت را به خطر انداختی متشکرم.مرد در جواب گفت:احتیاجی به تشکر نیست. فقط سعی کن طوری زندگی کنی که زندگیت ارزش نجات دادن را داشته باشد!
زماني كه بچه بوديم، باغ انار بزرگی داشتيم. تا جايی كه يادمه، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن چونكه وقت جمع كردن انارها رسيده بود، ۹-۸ سالم بيشتر نبود، اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، بعد از نهار بود كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!
با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی، بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم! غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!
پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون! بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم گذاشت روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت! من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم! كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورتمو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی، علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي مردي جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره! شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره! كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...

اول اینکه از استرسهایتان حرف بزنید
| |
|
آیا تا به حال بهطور دقیق به انگشتان دستان خود نگاه كردهاید؟ آيا تا به حال فكر كردهاید به كدام یك علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید؟ با دقت نگاه كنید؛ همان انگشتي كه دوستش داريد، به سمت موفقيت اشاره ميكند! اين تست شخصيتشناسي شما را شگفتزده خواهد كرد وقتي با انتخاب يكي از انگشتها، شخصيت خودتان را بشناسيد. پس از مطالعه شخصيت خود، شما ميتوانيد در ادامه متن، راهكارهايي براي رسيدن به موفقيت در روزهاي پيشرو را بخوانيد.
برای درمان دندان درد کافی است با یک تکه یخ، قسمت v شکل بین انگشتان اشاره و شست را بمالید.
با این کار به سادگی خواهید توانست درد دندانتان را کاهش دهید.

لطفا IQ خودتون رو در نظرات وبلاگ بذارید. البته با ذکر اسمتون.

با تشکر از استاد ارجمند، جناب آقای دهقان
در فصل بي تلاطم و مسموم بادها
آتشفشان سروده ام از انجمادها
همچون صفير صاعقه از راه مي رسم
دروازه باز مي كنم از انسدادها
عمري است مرگ را به تمسخر گرفته ام
از ياد برده اند مرا زنده يادها
چون مار زخم خورده به خود پيچ مي خورم
تعظيم مي كنند به من گردبادها
وقتي كه من جوانه زدم ميخكوب شد
قانون جنگ و حادثه بر سنگ مادها
من هفت پشت خنجر نامرد خورده ام
نامرد كرده اند مرا اعتمادها
خود را ميان سايه خود جمع كرده ام
تفريق كرده اند مرا اتحادها
****
اكنون گمان مبر كه به پايان رسيده ام
بنگر شكوه رويش خورشيد زادها !
بنگر تمام دفترم آتش گرفته است
آتشفشان سروده ام از انجمادها
روزی پیامبر مهربان اسلام رو به یارانشان کردند و گفتند: فرض کنید در جلوی خانهي شما، چشمهای جاری است و شما هر روز پنج بار در آن خود را میشوييد. آیا به تن شما آلودگی باقی میماند ؟
یاران گفتند : خیر!
پیامبر دوباره گفتند : بله نمازهای پنجگانه همین اثر را دارند. با پنج نماز در شبانه روز خداوند، بدیها و گناهان را از آدمی میزداید و او را پاکیزه میکند.
زنگ آخر بود . از کلاس فرار کردم، از امتحان جبر!
در گوشه ای از حیاط ،خودم را گم و گور کردم. اما دلهره ی امتحان و جواب ندادن به سوالات جبر و نمره صفر ..
اکنون چند سال از آن روز می گذرد اما باز هم دلهره ی امتحان جبر آن روز را با خود دارم. به پسرم گفتم: «اگه بلد نیستی،اگه خواستی سر جلسه امتحان حاضر نشی، اشکالی نداره، یه راست بیا خونه، توی حیاط مدرسه نمون، یه وقت غصه نخوری بابا!»
پسرم با غرور در جوابم گفت: «نه بابا، مطمئن باش، با مجید، همکلاسیم، قرار گذاشتیم که جواب سوالات رو به همدیگه برسونیم.»
حالا چند ساعت از رفتن پسرم به مدرسه می گذرد اما دلهره ی جلسه ی امتحان رهایم نمی کند!
اگر سالم نیستی، هستند افرادی که بامعلولیت و بیماری زندگی می کنند
اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجوددارد
اگر جوان نیستی، همه با چهره پیری مواجه می شوند
اگر تحصیلات عالی نداری با کمی سواد هم می توان زندگی کرد
اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسان هاست
اما، اگر «عزت نفس نداری»، برو بمیر که هیچ نداری