درس خوانـدن عجیـب دانش آمـوزان چینـی !
خاطرات زمستان را به بهار نیاور!
عید مبعث مبارک
يادمان باشد
گر شكستيم زغفلت من و مايي نكنيم
يادمان باشد اگر شاخه گلي راچيديم
وقت پرپر شدنش سازو نوايي نكنيم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سرو پايي نكنيم
يادمان باشد اگر حال خوشي دست بداد
جز براي فرج يار دعايي نكنيم......
گله
پادشاه و سه وزیرش
جالبه
مروارید سخن
هر وقت درفریب دادن کسی موفق شدی به این فکرنباش که اون چقدراحمق بوده به این فکرباش که اون چقدر به تو اعتماد داشت
آیا می دانید؟
مزه سيب، پياز و سيب زميني يكسان ميباشد.
تنها بواسطه بوي آنهاست كه طعم هاي متفاوتي مي يابند.
فروغ فرخزاد
معرفي نخواهد کرد
کسي مرا به ميهماني گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنيست
فروغ فرخزاد
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
عدد جادویی نام
بسیاری از ریاضیدانان قدیم عقیده داشتند که قوانین جادویی بر اعداد حکمفرماست.آنها سعی می کردند به این قوانین و روابط دست یابند و به این ترتیب بر دیگران برتری پیدا کنند.هنوز هم عده ای از مردم به این اعداد و نقش جادویی آنها اعتقاد دارند.
اگر می خواهید عدد جادویی نامتان را پیدا کنید با توجه به جدول به روش زیر عمل کنید:
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | به جای حرف همزه بسته به مورد ی یا الف در نظر بگیرید. |
الف | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | |
د | ذ | ر | ز | ژ | س | ش | ص | ض | |
ط | ظ | ع | غ | ف | ق | ک | گ | ل | |
م | ن | و | ه | ی |
|
|
|
|
1-نام و نام خانوادگیتان را بنویسید.
۲-عدد هر حرف را زیر آن بنویسید.
3-عددها را با هم جمع کنید.
4-رقم های عدد به دست آمده را نیز با هم جمع کنید.
5-این کار را آن قدر ادامه دهید تایک عدد یک رقمی بین 1تا9به دست آید.
این عدد همان عدد جادویی نامتان است.
زاویه ی بین عقربه ی بزرگ و کوچک در ساعت های عقربه دار
زاویه بین دو عقربه برابر است با:
( 30*ساعت -5/5 *دقیقه)
مثلا برای ساعت 12:20 عدد 5/5 را در 20 و30را 12 ضرب کنید. و حاصل ضرب ها را از هم کم کنید.پاسخ زاویه بین عقربه ها میشه
توجه:فرمول را از سمت چپ بخوانید

پشت درياها شهري است
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه در آن هيچكسي نيست كه در بيشه عشق
قهرمانان را بيدار كند.
قايق از تور تهي
و دل از آرزوي مرواريد،
همچنان خواهم راند.
نه به آبيها دل خواهم بست
نه به دريا-پرياني كه سر از خاك به در ميآرند
و در آن تابش تنهايي ماهيگيران
ميفشانند فسون از سر گيسوهاشان.
همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند:
"دور بايد شد، دور."
مرد آن شهر اساطير نداشت.
زن آن شهر به سرشاري يك خوشه انگور نبود.
هيچ آيينه تالاري، سرخوشيها را تكرار نكرد.
چاله آبي حتي، مشعلي را ننمود.
دور بايد شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجرههاست."
همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.
پشت درياها شهري است
كه در آن پنجرهها رو به تجلي باز است.
بامها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مينگرند.
دست هر كودك ده ساله شهر، خانه معرفتي است.
مردم شهر به يك چينه چنان مينگرند
كه به يك شعله، به يك خواب لطيف.
خاك، موسيقي احساس تو را ميشنود
و صداي پر مرغان اساطير ميآيد در باد.
پشت درياها شهري است
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنياند.
پشت درياها شهري است!
قايقي بايد ساخت.
پ ن پ
به استاد می گم: لطفا کمکم کنید دارم مشروط می شم!
میگه نمره می خوای؟
پ ن پ، نظر شما رو درمورد مقدار و جنس خاکی که باید بریزم تو سرم می خوام!







من مریم غلامی دبیر ریاضی شهرستان شیراز هستم ...