آیا می دانید؟؟؟؟؟؟؟

کسانی که چشمان آبی دارند در شب بهتر می بینند.


        People with blue eyes see better in dark.

آیا می دانید؟؟؟

اسکناس از کاغذ درست نمی شود. از کتان ساخته می شود.

  Money isn't made out of paper, it is made out of cotton.

قاب عکسِ

اومده تو اتاق ،قابِ عکسِ رو دیوار و دیده میگه : وای داداشتــــــــــــه؟؟؟
میگم: آره
میگه : عکسشـــــــــــــه؟؟؟
میگم پـــَــ نَ پـــَـــ خودشه ، گذاشتمش رو دیوار با دمپایی کوبیدم رو صورتش،چسبیده به دیوار!!!

قطع آب

آب خونه قطع شده بود. بعد که وصل شد یه آب زرد از شیر میومد. می پرسه زنگ لوله هاست؟

میگم پــــَ نه پــــــَ سازمان آب واسه عذرخواهی اولش آب پرتقال می فرسته..!

په نه په سر سفره عقد

امروز یک پـَـ نـَـ پـَـ دریافت کردم. یادم افتاد که مولود قول داده بود برام بفرسته.

فعلا همین رو که دارم میذارم. اگر استقبال شد یک پست جدید براش باز می کنم.

حاج آقا: عروس خانم آیا بنده وکیلم ؟

عروس: پـَـ نـَـ پـَـ  متهمی !

آیا می دانید؟؟؟

سلام. عصر بخیر

از امروز این موضوع جدید به موضوعات وبلاگ اضافه شده.

ترجمه انگلیسی هر مطلب را هم می گذارم.

منتظر مطالب جالبتون هستم .........

آیا می دانید

کسانی که سوار رولر کاستر (قطارهایی که روی ریل های بلند و با شیب زیاد حرکت می کنند) می شوند بیشتر از دیگران در معرض خطر لخته شدن خون در مغز هستند.

People who ride on roller coasters have a higher chance of having a blood clot in the brain


 

شاید این جمعه ...

بسم الله الرحمن الرحیم
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

*****
جواب امام زمان علیه السلام:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!
 
 
منبع: ارسالی دوستان برگرفته از اینترنت


بازدید از حافظیه

سلام. روز بخیر. اگر اماده اید با یک کلیک بریم حافظیه

                                                  آرامگاه حافظ                                                 

 

باغ حافظیه

اردوی شیراز

سلام حالا که اردوی مدرسه جور نشد  بیاید با هم یه سر بریم شیراز.

جدی میگم. کلیک کنید:

نارنجستان قوام

خوشتون اومد؟

فردا میریم حافظیه.

منتظرتونم.

قدردانی

یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئیس پرسید: آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟ جوان پاسخ داد: هیچ.

رئیس پرسید: آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟

جوان پاسخ داد: پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد.
رئیس پرسید: مادرتان کجا کار می کرد؟

 جوان پاسخ داد: مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.

رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد.

جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

 رئیس پرسید: آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟

 جوان پاسخ داد: هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.

رئیس گفت: درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید، و سپس فردا صبح پیش من بیایید.

جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است.

وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند.
مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد.
 این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند.

 بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست.
آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند.

صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت.

رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید:

آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید؟

جوان پاسخ داد: دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.

رئیس پرسید: لطفاً احساس تان را به من بگویید.

جوان گفت:

·        اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت.

·        از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود.

·        به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم.

رئیس شرکت گفت: این کسی است که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.

می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد.

شما استخدام شدید.

تعبیر هندسی مشتق

از نظر هندسی مشتق یک تابع در یک نقطه دلخواه، شیب خط مماس بر منحنی در آن نقطه است. البته پیدا کردن مستقیم شیب خط مماس در یک نقطه کار دشواری است. زیرا فقط مختصات یک نقطه از خط مماس را داریم(برای پیدا کردن شیب یک خط از مختصات دو نقطه بر روی خط استفاده میکنیم).

برای حل این مشکل از یک خط متقاطع استفاده کرده و این خط را به خط مماس نزدیک میکنیم.

برای درک بهتر موضوع به شکل زیر توجه کنید.

 

 

در این شکل خط متقاطع با رنگ بنفش و خط مماس با رنگ سبز مشخص شده است و عددی که در تصویر تغییر میکند نشان دهنده شیب خط متقاطع میباشد.

حال از دیدگاه ریاضی این روش را بیان میکنیم:
از دیدگاه ریاضی بدست آوردن مشتق با حد گیری از شیب خط قاطع که به خط مماس نزدیک شده است بدست می آید. پیدا کردن شیب نزدیکترین خط متقاطع به خط مماس با استفاده از کوچکترین h در فرمول زیر حاصل میشود:

                                                                                                 

 
  در این فرمول h به عنوان کوچکترین تغییر متغیر x تعریف میشودو میتواند مقدار مثبت یا منفی اختیار کند. در این فرمول شیب خط با استفاده از نقاط و بدست می آید. واضح است که در این روش فقط یک نقطه روی خط برای ما معلوم است و نیازی برای بدست آوردن نقطه دوم روی خط وجود ندارد.همچنین در این روش مشتق x ، حاصل حد زیر است:

                                                                                         

 

منبع:daneshnameh.roshd.ir

ده مهارت زندگی که سازمان بهداشت جهانی مشخص نموده است

1 – مهارت های خودآگاهی
2 – مهارت همدلی
3 – مهارت روابط بین فردی
4 – مهارت ارتباط موثر
5 – مهارت مقابله با استرس
6 – مهارت مدیریت بر هیجان
7 – مهارت حل مسئله
8 – مهارت تصمیم گیری
9 – مهارت تفکر خلاق
10 – مهارت تفکر نقادانه
 
نکته: مهارت با دانستن و علم متفاوت است. همانطور که یک نفر با خواندن کتاب شنا، فقط علم پیدا می کند ولی شنا کردن یاد نمی گیرد، دانستن این مهارتها هم کافی نیست ، بلکه با تمرین و به کارگیری به مرور در زندگی روزانه، شاهد نتایج رضایت بخش آن خواهیم بود.
 
معرفی مهارت های زندگی
 
مهارت خودآگاهي
مهارت خودآگاهي ، توانايي شناخت نقاط ضعف و قوت خواسته هاست. نيازها، تمایلات و تصوير واقع بينانه از خود است تا حقوق فردي، اجتماعي و مسؤوليت هاي خود را بهتر بشناسيم
اين مهارت موجب می شود که به سئوال مهم « من کیستم؟» جواب دهیم.

مهارت همدلي
همدلي يعني اين كه فرد بتواند مسايل ديگران را حتي زماني كه در آن شرايط قرار ندارد درك كند و به آن ها احترام بگذارد.
اين مهارت موجب مي شود تا به ديگران توجه كرده و آن ها را دوست داشته باشيم و خود نيز مورد توجه و دوست داشتن ديگران قرار بگيريم و با ايجاد روابط اجتماعي بهتر به هم نزديكتر شويم.

مهارت روابط بين فردي

مهارتي است كه موجب مي شود ضمن تقويت روحيه ي مشاركت، اعتماد واقع بينانه و همكاري با ديگران بتوانيم مرزهاي روابط بين خود و كساني كه دوستشان داريم را تشخيص داده و در جهت ايجاد روابط صميمانه و دوستانه قدم برداريم و هر چه زودتر به دوستي هاي نامناسب و ناسالم خود خاتمه دهيم. پيش از آن كه مورد آسيب جدي قرار گيريم.
مهارت ارتباط مؤثر
كسب اين مهارت به ما مي آموزد براي درك موقعيت ديگران چگونه به سخنان آنان فعالانه گوش دهيم و چگونه ديگران را از احساس و نيازهاي خود آگاه نماييم تا ضمن به دست آوردن خواسته هاي خود طرف مقابل نيز احساس رضايت نمايد.

مهارت مقابله با استرس
در دنياي امروز ، همواره با تغيرات وسيع و پيچيده اي مواجهيم و هر تغييري با فشارهاي روحي و رواني (استرس)‌ همراه است.
ميزان استرس اگر بيش از حد و طولاني باشد، برزندگي و عملكرد ما تأثير منفي گذاشته و مشكلات جدي و زيادي را براي ما به وجود خواهد آورد.
فراگيري اين مهارت به ما كمك مي كند تا ضمن شناسايي هيجان هاي خود و ديگران و تأثير آن ها بر تفكرات و رفتارهايمان بتوانيم در مقابله با آن ها واكنش مناسب را از خود بروز دهيم.


مهارت مدیریت بر هیجان
ما همواره با احساسات و هیجانات مختلفی مثل خشم، ترس، لذت، غم و ... روبرو هستیم که آنها بر تصمیم گیری و نحوه زندگی و روابط ما با دیگران اثر می گذارد، شناسایی و کنترل این احساسات و هیجانات قسمتی از مهارت مدیریت بر هیجان می باشد.
بخش دوم مهارت مدیریت بر هیجان مربوط به شناخت و کنترل احساسات و هیجانات دیگران است. در این مهارت ما متوجه عکس العمل احساسی و هیجانی دیگران شده و آنرا تحت کنترل قرار می دهیم.
 
مهارت حل مسئله
ما هر روزه با مسايل فراواني روبه رو هستيم كه برخي ساده و برخي پيچيده اند. مهارت حل مسئله اين توانايي را به ما مي دهد كه با توجه به تجارب عملي و توانمندي هاي ذهني خود بتوانيم در جهت حل مسئله يا مشكل قدم برداشته و به نتيجه مطلوب دست يابيم.

مهارت تصميم گيري
انسان در مسير زندگي همواره نيازمند تصميم گيري هاي مختلف است و موفقیت در زندگي در گرو تصميم گيري درست و به جاي اوست.
مهارت تصميم گيري به ما كمك مي كند تا با اطلاعات و آگاهي كافي با توجه به اهداف واقع بينانه خود، از بين راه حل هاي مختلف بهترين راه حل را انتخاب كرده و به كار بگيريم و پذيراي پيامدهاي آن نيز باشيم.


مهارت تفكر خلاق
فكر كردن مهارتي است كه از كودكي مي اموزيم.
مهارت تفكر خلاق، قدرت كشف و توليد انديشه ي جديد را براي ما فراهم مي آورد.
مهارت تفكر خلاق به ما كمك مي كند درمواجهه با حوادث ناگوارچگونه احساسات منفي خود را به احساسات مثبت تبديل كنيم.
تفكر خلاق نوع ديگر ديدن است در اين تفكر هيچگاه مشكل يك عامل مزاحم به حساب نمي آيد بلكه يك فرصت براي كشف راه حل هاي نو و بديع تلقي مي شود تاكنون كسي به آن توجه نكرده است.


مهارت تفكر نقادانه
تفكر نقادانه نوعي ديگر از تفكراست.
كسب اين مهارت به ما مي آموزد تا هرچيزي را به سادگي و دربست قبول يا رد كنيم، ابتدا در مورد آن موضوع سؤال و استدلال كنيم، سپس بپذيريم يا رد كنيم.
كساني كه از تفكر نقادانه برخوردارند ، فريب ديگران را نمي خورند و به راحتي جذب گروهها و افراد و مواد مخدر نمي شوند، چرا كه همواره با سوال كردن به عاقبت كار مي انديشند و از همنوایی دوری می کنند. اینها کسانی هستند که این ضرب المثل را نمی پذیرند که:« خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو».

چگونه می توانیم شاکر باشیم؟؟؟؟؟

شعری از وحشی بافقی

سلام دوستان. این همون شعر وحشی بافقی است که گفتم خیلی دوستش دارم. خیلی عمیقه. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد

 

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید                 داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید                  گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟                سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و او ساکن کویی بودیم                  ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم                   بسته سلسله سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود            یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت                 سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت                    یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آنکس که خریدار شدش من بودم                    باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او                  داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او                    شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد                 کی سر برگ من بی سروسامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر                 که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر                    بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعداز این رای من اینست وهمین خواهد بود             من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست                حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست               نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود                     زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به                      چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به                           مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش                     سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست                یتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست

از من و بندگی من اگر اشعاری هست                    بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی                  بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است                    راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است                    اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر                   با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود                   آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود                چه گمان غلط است این برود چون نرود

چند کس از تو و یاران تو آزرده شود                    دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

ای پسر چند به کام دگرانت بینم                          سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم

مایه عیش مدام دگرانت بینم                            ساقی مجلس عام دگرانت بینم

تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند               چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

یار این طایفه خانه برانداز مباش                      از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش            غافل از لعب حریفان دغل باز مباش

به که مشغول به این شغل نسازی خود را             این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را

در کمین تو بسی عیب شماران هستند                 سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند

داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند                غرض اینست که در قصد تو یاران هستند

باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری                    واقف کشتی خود باش که پایی نخوری

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت            وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت              با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش لله که وفای تو فراموش کند                    سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

می توان ثابت کرد که 65=64 ببینید:

اینگونه نگاه کنيم...

مرد را به عقلش نه به ثروتش

زن را به وفايش نه به جمالش

دوست را به محبتش نه به کلامش

عاشق را به صبرش نه به ادعايش

مال را به برکتش نه به مقدارش

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش

غذا را به کيفيتش نه به کميتش

درس را به استادش نه به سختیش

دانشمند را به علمش نه به مدرکش

مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش

نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش

شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش

دل را به پاکیش نه به صاحبش

جسم را به سلامتش نه به لاغریش

سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

هیچ کس کامل نیست

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم.

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود.

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم   چون زیبا نبود.

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی

دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم.

دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟

ملا گفت: برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت، که من میگشتم.