خدا

پسر خاله: یه مورچه صد بارم که دونش بیفته، صد دفعه ورش میداره.....
واسه چی؟
واسه اینکه امید داره ............
تا اینجا امتحانا چطور بوده؟
خوب یا بد الان وقت نگاه کرده به پشت سر نیست. با امید به خدا و تلاش فقط جلو رو ببینیم و تلاش کنیم.
از ته دل آرزو می کنم با سربلند ی رو قله موفقیت بایستید.
سلام دوستان. امتحانات نیمسال اول داره شروع میشه. یادمون باشه از حالا مطالعه رو شروع کنیم و رفع اشکالامون رو انجام بدیم و شب امتحان رو فقط برای دوره بذاریم.
موفق باشید
از امروز دوباره مطلب می ذارم به عشق اونایی که به یادم بودن.

شاید، آن روز که سهراب نوشت:
"تا شقایق هست زندگی باید کرد..."
خبر از دل پر درد گل یاس نداشت.
باید اینطور نوشت:
"هر گلی هم باشی چه شقایق،چه گل پیچک و چه یاس زندگی اجباریست"
ادما شوخی شوخی به هم زخم میزنند ولی قلب ها جدی جدی میشکنن
تو شوخی شوخی به من لبخند زدی ولی من جدی جدی عاشقت شدم
تو هم یه روزی شوخی شوخی تنهام میذاری منم جدی جدی ......
گر شكستيم زغفلت من و مايي نكنيم
يادمان باشد اگر شاخه گلي راچيديم
وقت پرپر شدنش سازو نوايي نكنيم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سرو پايي نكنيم
يادمان باشد اگر حال خوشي دست بداد
جز براي فرج يار دعايي نكنيم......
هر وقت درفریب دادن کسی موفق شدی به این فکرنباش که اون چقدراحمق بوده به این فکرباش که اون چقدر به تو اعتماد داشت
15 تا نظر؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
با تشکر از استاد ارجمند، جناب آقای دهقان
در فصل بي تلاطم و مسموم بادها
آتشفشان سروده ام از انجمادها
همچون صفير صاعقه از راه مي رسم
دروازه باز مي كنم از انسدادها
عمري است مرگ را به تمسخر گرفته ام
از ياد برده اند مرا زنده يادها
چون مار زخم خورده به خود پيچ مي خورم
تعظيم مي كنند به من گردبادها
وقتي كه من جوانه زدم ميخكوب شد
قانون جنگ و حادثه بر سنگ مادها
من هفت پشت خنجر نامرد خورده ام
نامرد كرده اند مرا اعتمادها
خود را ميان سايه خود جمع كرده ام
تفريق كرده اند مرا اتحادها
****
اكنون گمان مبر كه به پايان رسيده ام
بنگر شكوه رويش خورشيد زادها !
بنگر تمام دفترم آتش گرفته است
آتشفشان سروده ام از انجمادها
اگه از دلش درآوردی میخ رو از دیوار بیرون بیار
اما این رو بدون، جای اون میخ، همیشه روی دیوار میمونه
یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل و النهار. یا محول الحول و الاحوال:
حول حالنا الاحسن الحال
رسيد مژده كه آمد بهار و سبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد
مكن زغصه شكايت كه در طريق طلب
به راحتي نرسيد آنكه زحمتي نكشيد
ز روي ساقي مهوش گلي بچين امروز
كه گرد عارض بستان بنفشه دميد
بهار مي گذرد دادگسترا درياب
كه رفت موسم حافظ هنوز مي نچشيد
سال نو و آغاز زندگي دوباره طبيعت را به همه شما دوستان تبريك مي گويم و بهترين ها را براي شما و خانواده محترمتان از خداوند منان آرزومندم.


فعلا همین رو که دارم میذارم. اگر استقبال شد یک پست جدید براش باز می کنم.
حاج آقا: عروس خانم آیا بنده وکیلم ؟
عروس: پـَـ نـَـ پـَـ متهمی !

سلام دوستان. این همون شعر وحشی بافقی است که گفتم خیلی دوستش دارم. خیلی عمیقه. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟ سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم بسته سلسله سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد کی سر برگ من بی سروسامان دارد
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعداز این رای من اینست وهمین خواهد بود من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی ست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست
این ندانسته که قدر همه یکسان نبود زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی کار دگر باشم به چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسار دگر باشم به مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست یتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست
از من و بندگی من اگر اشعاری هست بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است راه صد بادیه درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود چه گمان غلط است این برود چون نرود
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
ای پسر چند به کام دگرانت بینم سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم ساقی مجلس عام دگرانت بینم
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
یار این طایفه خانه برانداز مباش از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
به که مشغول به این شغل نسازی خود را این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را
در کمین تو بسی عیب شماران هستند سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند غرض اینست که در قصد تو یاران هستند
باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری واقف کشتی خود باش که پایی نخوری
گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت
حاش لله که وفای تو فراموش کند سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

&
Love + Care + Fear + Help + Fight + Life = Friend
♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥
زندگي آب رواني است روان ميگذرد آنچه تقدير من و توست همان می گذرد
To realize The value of a sister Ask someone
Who doesn't have one
ارزش خواهر را از کسی بپرس که آن را ندارد.

To realize The value of one year Ask a student
Who Has failed a final exam