خدا

وقت

امید

پسر خاله: یه مورچه صد بارم که دونش بیفته، صد دفعه ورش میداره.....

واسه چی؟

واسه اینکه امید داره ............

امتحان

تا اینجا امتحانا چطور بوده؟

خوب یا بد الان وقت نگاه کرده به پشت سر نیست. با امید به خدا و تلاش فقط جلو رو ببینیم و تلاش کنیم.

از ته دل آرزو می کنم با سربلند ی رو قله موفقیت بایستید.

امتحانات

سلام دوستان. امتحانات نیمسال اول داره شروع میشه. یادمون باشه از حالا مطالعه رو شروع کنیم و رفع اشکالامون رو انجام بدیم و شب امتحان رو فقط برای دوره بذاریم.

موفق باشید

بازگشت

مدتی بود که دل و دماغ سر زدن به وبلاگ و گذاشتن مطلب رو نداشتم. متاسفانه احساس می کردم کار بیخودیه و کسی مطالب رو نمی خونه و بیشتر مطالب غیر ریاضی طرفدار داره. امروز یه سر به بخش مدیریت زدم که وبلاگ رو حذف کنم. از دیدن تعداد نظرات تایید نشده شوکه شدم. 

از امروز دوباره مطلب می ذارم به عشق اونایی که به یادم بودن.

حذف کردنِ بعضی افراد از زندگیم به این معنا نیست که ازشون متنفرم بلکه به بیان ساده یعنی من به خودم احترام میگذارم.

زندگی

شاید، آن روز که سهراب نوشت: 

"تا شقایق هست زندگی باید کرد..." 

خبر از دل پر درد گل یاس نداشت.

باید اینطور نوشت:

 "هر گلی هم باشی چه شقایق،چه گل پیچک و چه یاس زندگی اجباریست"

احساس

خندیدن خوب است

قهقهه عالیست!

گریســـتن آدم را آرام میکنـــد.

امــــــا...

لعنت بر بغــــــــض...!!!

درد دل

شوخی.........

بچه ها شوخی شوخی به پرنده ها سنگ میزنند ولی پرنده ها جدی جدی میمیرن 

ادما شوخی شوخی به هم زخم میزنند ولی قلب ها جدی جدی میشکنن 

تو شوخی شوخی به من لبخند زدی ولی من جدی جدی عاشقت شدم 

تو هم یه روزی شوخی شوخی تنهام میذاری منم جدی جدی ......

پاییز

پاييز يعني زمين و آسمون رنگي 
پاييز يعني صداي مدرسه تو گوش زندگي
پاييز يعني رقص باد پاييزي با شاخ و برگ درختانپاييز يعني پادشاه فصل های دلشدگان

يادمان باشد

پر پروانه شكستن هنر انسان نيست

گر شكستيم زغفلت من و مايي نكنيم

يادمان باشد اگر شاخه گلي راچيديم

وقت پرپر شدنش سازو نوايي نكنيم

يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بي سرو پايي نكنيم

يادمان باشد اگر حال خوشي دست بداد

جز براي فرج يار دعايي نكنيم......

گله

سلام آخه عزیزم این درسته بیای سر  بزنی و یه پیغام هم نذاری؟ انصافه؟

مروارید سخن



هر وقت درفریب دادن کسی موفق شدی به این فکرنباش که اون چقدراحمق بوده به این فکرباش که اون چقدر به تو اعتماد داشت

پشت درياها شهري است

قايقي خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه در آن هيچ‌كسي نيست كه در بيشه عشق
قهرمانان را بيدار كند.

قايق از تور تهي
و دل از آرزوي مرواريد،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبي‌ها دل خواهم بست
نه به دريا-پرياني كه سر از خاك به در مي‌آرند
و در آن تابش تنهايي ماهي‌گيران
مي‌فشانند فسون از سر گيسوهاشان.

هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
"دور بايد شد، دور."
مرد آن شهر اساطير نداشت.
زن آن شهر به سرشاري يك خوشه انگور نبود.

هيچ آيينه تالاري، سرخوشي‌ها را تكرار نكرد.
چاله آبي حتي، مشعلي را ننمود.
دور بايد شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست."

هم‌چنان خواهم خواند.
هم‌چنان خواهم راند.

پشت درياها شهري است
كه در آن پنجره‌ها رو به تجلي باز است.
بام‌ها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مي‌نگرند.
دست هر كودك ده ساله شهر، خانه معرفتي است.
مردم شهر به يك چينه چنان مي‌نگرند
كه به يك شعله، به يك خواب لطيف.
خاك، موسيقي احساس تو را مي‌شنود
و صداي پر مرغان اساطير مي‌آيد در باد.

پشت درياها شهري است
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشني‌اند.

پشت درياها شهري است!
قايقي بايد ساخت.

تشکر

نیلوفر عزیز 15 نظر ازت دریافت کردم. هم هیجان زده شدم و هم نگرانتم. عزیزم برو استراحت کن.

 15 تا نظر؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!

شعر

با تشکر از استاد ارجمند، جناب آقای دهقان

در فصل بي تلاطم و مسموم بادها
آتشفشان سروده ام از انجمادها
همچون صفير صاعقه از راه مي رسم
دروازه باز مي كنم از انسدادها
عمري است مرگ را به تمسخر گرفته ام
از ياد برده اند مرا زنده يادها
چون مار زخم خورده به خود پيچ مي خورم
تعظيم مي كنند به من گردبادها
وقتي كه من جوانه زدم ميخكوب شد
قانون جنگ و حادثه بر سنگ مادها
من هفت پشت خنجر نامرد خورده ام
نامرد كرده اند مرا اعتمادها
خود را ميان سايه خود جمع كرده ام
تفريق كرده اند مرا اتحادها
****
اكنون گمان مبر كه به پايان رسيده ام
بنگر شكوه رويش خورشيد زادها !
بنگر تمام دفترم آتش گرفته است
آتشفشان سروده ام از انجمادها

مروارید سخن

اگه دل کسی رو شکستی، یه میخ بکوب به دیوار


          اگه از دلش درآوردی میخ رو از دیوار بیرون بیار


                                  اما این رو بدون، جای اون میخ، همیشه روی دیوار میمونه

سال نو مبارک

یا مقلب القلوب و الابصار. یا مدبر اللیل و النهار. یا محول الحول و الاحوال:
حول حالنا الاحسن الحال

رسيد مژده كه آمد بهار و سبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد


مكن زغصه شكايت كه در طريق طلب
به راحتي نرسيد آنكه زحمتي نكشيد


ز روي ساقي مهوش گلي بچين امروز
كه گرد عارض بستان بنفشه دميد


بهار مي گذرد دادگسترا درياب
كه رفت موسم حافظ هنوز مي نچشيد


سال نو و آغاز زندگي دوباره طبيعت را به همه شما دوستان تبريك مي گويم و بهترين ها را براي شما و خانواده محترمتان از خداوند منان آرزومندم.

په نه په سر سفره عقد

امروز یک پـَـ نـَـ پـَـ دریافت کردم. یادم افتاد که مولود قول داده بود برام بفرسته.

فعلا همین رو که دارم میذارم. اگر استقبال شد یک پست جدید براش باز می کنم.

حاج آقا: عروس خانم آیا بنده وکیلم ؟

عروس: پـَـ نـَـ پـَـ  متهمی !

شاید این جمعه ...

بسم الله الرحمن الرحیم
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!

*****
جواب امام زمان علیه السلام:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!
 
 
منبع: ارسالی دوستان برگرفته از اینترنت


چگونه می توانیم شاکر باشیم؟؟؟؟؟

شعری از وحشی بافقی

سلام دوستان. این همون شعر وحشی بافقی است که گفتم خیلی دوستش دارم. خیلی عمیقه. امیدوارم شما هم خوشتون بیاد

 

دوستان شرح پریشانی من گوش کنید                 داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید                  گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟                سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟

روزگاری من و او ساکن کویی بودیم                  ساکن کوی بت عربده جویی بودیم

عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم                   بسته سلسله سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود            یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت                 سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت                    یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آنکس که خریدار شدش من بودم                    باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او                  داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او                    شهر پر گشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد                 کی سر برگ من بی سروسامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر                 که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر                    بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعداز این رای من اینست وهمین خواهد بود             من بر این هستم و البته چنین خواهد بود

پیش او یار نو و یار کهن هردو یکی ست                حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یکی ست               نغمه بلبل و غوغای زغن هر دو یکی ست

این ندانسته که قدر همه یکسان نبود                     زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود

چون چنین است پی کار دگر باشم به                      چند روزی پی دلدار دگر باشم به

عندلیب گل رخسار دگر باشم به                           مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش                     سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

آن که بر جانم از او دم به دم آزاری هست                یتوان یافت که بر دل ز منش یاری هست

از من و بندگی من اگر اشعاری هست                    بفروشد که به هر گوشه خریداری هست

به وفاداری من نیست در این شهر کسی                  بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی

مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است                    راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است                    اول و آخر این مرحله دیدیم بس است

بعد از این ما و سر کوی دل آرای دگر                   با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود                   آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود                چه گمان غلط است این برود چون نرود

چند کس از تو و یاران تو آزرده شود                    دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود

ای پسر چند به کام دگرانت بینم                          سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم

مایه عیش مدام دگرانت بینم                            ساقی مجلس عام دگرانت بینم

تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند               چه هوسها که ندارند هوسناکی چند

یار این طایفه خانه برانداز مباش                      از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

میشوی شهره به این فرقه هم آواز مباش            غافل از لعب حریفان دغل باز مباش

به که مشغول به این شغل نسازی خود را             این نه کاری ست مبادا که ببازی خود را

در کمین تو بسی عیب شماران هستند                 سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند

داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند                غرض اینست که در قصد تو یاران هستند

باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری                    واقف کشتی خود باش که پایی نخوری

گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت            وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت

شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت              با دل پر گله از ناخوشی خوی تو رفت

حاش لله که وفای تو فراموش کند                    سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند

تشکر

از خانم نجفی عزیز به خاطر لطفشون و نظرات مفیدشون ممنونم

صبح بخیر

زیباترین عکسها در یک اتاق تاریک ظاهر می شوند.
پس هرگاه قسمتي از زندگيت به دلايل مختلف تاريك شد،نگران نباش، چون خدا مي خواهد تصوير زيبايي برايت خلق نمايد.

عشق

♥♥ ♥♥ ♥♥

 
♥♥ Love + Care = Mother 
 
♥♥ Love + Fear = Father
 
♥♥ Love + Help = Sister  
 
♥♥ Love + Fight = Brother
 
Love + Life = Wife / Husband ♥♥  
 

& 

Love + Care + Fear + Help + Fight + Life = Friend

♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥  

زندگی

زندگی زيباست زشتی ‌های آن تقصير ماست               در مسيرش هرچه نازيباست آن تدبير ماست

زندگي آب رواني است روان مي‌گذرد                       آنچه تقدير من و توست همان می ‌گذرد

ارزش

To realize The value of a sister Ask someone 
Who doesn't have one

ارزش خواهر را  از کسی بپرس که آن را ندارد.

To realize The value of one year Ask a student

 Who Has failed a final exam

ارزش يک سال را، از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است.

موضوع انشا: فوايد گاو را بنويسيد.

با سلام خدمت معلم عزيزم و عرض تشکر از زحمات بي دريغ ازاولياء و مربيان مدرسه که در تربيت ما بسيار زحمت ميکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان چه بوديم.
اکنون قلم به دست ميگيرم و انشاي خود را آغاز ميکنم....
ادامه نوشته